۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۳۷
پدر...
صبح _ وقت گرگ و میش_
لقمه ای هوای تازه می خورد
به کوچه می زند
وتمام روز را
کار و کار و کار
لحظه ای به او امان نمی دهد
روزگار
شب _ اگر چه خسته و گشنه است _
پای سفره زود
از غذا
دست می کشد
زود سیر می شود
ما شکفته می شویم
و پدر
رفته رفته پیر می شود
۹۴/۰۲/۱۸