مهر نامه، نامه ای پر مهر

وب نگاشته هایی از سر مهر

مهر نامه، نامه ای پر مهر

وب نگاشته هایی از سر مهر

درباره بلاگ
مهر نامه، نامه ای پر مهر

افکاری بر زبان
مهری در دل
نگاهی به آینده
می نویسم به اشتراک می گذارم

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۴، ۱۹:۱۲ - هانی جون
    لایک
  • ۶ مهر ۹۴، ۱۳:۳۰ - Kiana
    God
  • ۶ مهر ۹۴، ۱۳:۲۹ - Kiana
    God
نویسندگان

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۲

کبریت،شکلات،کبریت،شکلات...

معلم نفسی تازه کرد و داستانش را شروع کرد:

«دختر فقیری بود که مادرش مرده بود و تنها پدری مریض داشت که مجبور بود برای مراقبت از او توی زمستون و هوای سرد...»

یکی از شاگردان گفت:«شکلات بفروشه؟»

معلم جواب داد :«نه ، مجبور بودکبریت بفروشه.»

-آهااان.

معلم با لحن محبت آمیز ادامه داد:

«این دخترک بیچاره هرشب قبل از اینکه بخوابه، توی تاریکی شب برای پدرش...»

-شکلات درست میکرد.

-نه عزیزم .برای پدرش دعا میکرد و از خدا میخواست هرچه زودتر پدرش خوب بشه.آره دخترای عزیزم این دخترک بیچاره خیلی...

-شکلات دوست داشت.

معلم که کمی خسته شده بود،بعد از مکثی ادامه داد:«نه گلم ، خیلی ناراحت بودو همه تلاشش را میکرد تا پدرش...»

- شکلاتت بخوره.

معلم عصبانی شده بود اما با این حال ادامه داد:«عزیزم ،تو چرا هی وسط حرفم میپری و شکلات شکلات میکنی؟ بذار داستان رو بگم دیگه، باشه؟»

شاگرد به چهره معلم زل زد و بی اعتنا گفت:«باشه.»

خیال معلم راحت شد و ادامه داد: «همه تلاشش رو میکرد تا پدرش خوشحال بشه . یک روز که مثل روزای دیگه شکلات میفروخت...»

معلم سکوت کرد. معلم و شاگرد به هم نگاه کردند. پلک نمیزدند. هردو منتظر حرکتی بودند که ناگهان باهم زدند زیر خنده. کلاس هم منفجر شد.

خیال معلم راحت شده بود ولی با این حال

مهر نامه
۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۸:۲۲

من کی ام؟

زمین مال من است یا آسمان؟
چه کسی گفته زمین مال آدم هاست
آسمان سهم پرندگان؟!
من آدمی هستم که در قلبم پرنده ای دارم
من نه مال زمینم
نه برای آسمان
نه تمام زمین مال من است
نه تمام آسمان سهم من است
  
         بقیه در ادامه مطلب....
مهر نامه
۱۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۸

انتخاب آخر...

            دخترک بغض کرده بود. نمیتوانست بین پدر و مادرش یکی را انتخاب کند. همین جور توی فکر بود که صدای غول او را به خودش آورد:«یالا، یکی را انتخاب کن، وگرنه هردویشان را از دست میدهی.»

            به پدر و مادرش که به طناب پوسیده آویزان  بودند، نگاه کرد. باید مادرش را انتخاب میکرد که به ته دره برود یا پدرش را؟ اشک در چشمانش جمع شد . دیگر طاقتش را از دست داد و زد زیر گریه . مادر نگاهش کرد و در دل با خود گفت: حتما میخواهد پدرش را انتخاب کند. او اصلا پدر خوبی برایش نبود. هر روز توی خانه داد و بیداد راه می انداخت و بهانه گیری میکرد.پدر هم به دخترک نگاه کرد و بعد به مادرچشم غره رفت و در دلش گفت: حتما میخواهد مادرش را انتخاب کند. آن قدر که مادرش دعوایش کرد، من دعوایش نکردم.

           دختر غرق درفکر بود که یک بار دیگر غول نعره کشان گفت:«زود باش، وگرنه هردویشان را از دست میدهی.»با چشمانی غمگین ولی مصمم به طرف غول رفت و توی گوشش زمزمه کرد . غول چشمانش گرد شد و پس از لحظه ای سر تکان داد.

          چند دقیقه بعد جسد بی جان دختر ته دره افتاده بود و پدر و مادرش حیرت زده نگاهش میکردند و غول در دلش گذشت و فداکاری دختر را تحسین میکرد.

 

مهر نامه
۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۶:۰۸

یادآوری

دارکوب                                                                  دارکوب گفت:
روی شاخه، زیر سایه ای نشست                                 «خاطرم که نیست،
شاخه ناله کرد و گفت:                                              فرض کن ولی که هست!
«خاطرت که هست                                                  خب که چه؟!»
چند روز قبل                                                           شاخه گفت:
تقّ و تقّ و تقّ                                                        «من فقط...»
نوک زدی به من                                                      بعد خم شدو
التماس کردمت نزن؟»                                                    شکست!

ًٌ
مهر نامه
۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۵:۵۲

متن انگیزشی

آنقدر قوی باش تا هر روز با زندگی روبه رو شی!!


مهر نامه