۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۴۷
روزی روزگاری راه...
هیچ کس بی مسافر مانده بود در آن حوالی
به سمت او نمی آمد بی رهگذر و شانه های خاکی اش
هیچ کس بی راهه صدایش می زند هنوز
او را به دیگران او را که روزگاری از ضربه های سم اسب ها
نشان نمی داد تنها مسیر عبور بود درد می کرد!
۹۵/۰۲/۲۴