مهر نامه، نامه ای پر مهر

وب نگاشته هایی از سر مهر

مهر نامه، نامه ای پر مهر

وب نگاشته هایی از سر مهر

درباره بلاگ
مهر نامه، نامه ای پر مهر

افکاری بر زبان
مهری در دل
نگاهی به آینده
می نویسم به اشتراک می گذارم

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۶ مهر ۹۴، ۱۹:۱۲ - هانی جون
    لایک
  • ۶ مهر ۹۴، ۱۳:۳۰ - Kiana
    God
  • ۶ مهر ۹۴، ۱۳:۲۹ - Kiana
    God
نویسندگان
۱۶ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۸

انتخاب آخر...

            دخترک بغض کرده بود. نمیتوانست بین پدر و مادرش یکی را انتخاب کند. همین جور توی فکر بود که صدای غول او را به خودش آورد:«یالا، یکی را انتخاب کن، وگرنه هردویشان را از دست میدهی.»

            به پدر و مادرش که به طناب پوسیده آویزان  بودند، نگاه کرد. باید مادرش را انتخاب میکرد که به ته دره برود یا پدرش را؟ اشک در چشمانش جمع شد . دیگر طاقتش را از دست داد و زد زیر گریه . مادر نگاهش کرد و در دل با خود گفت: حتما میخواهد پدرش را انتخاب کند. او اصلا پدر خوبی برایش نبود. هر روز توی خانه داد و بیداد راه می انداخت و بهانه گیری میکرد.پدر هم به دخترک نگاه کرد و بعد به مادرچشم غره رفت و در دلش گفت: حتما میخواهد مادرش را انتخاب کند. آن قدر که مادرش دعوایش کرد، من دعوایش نکردم.

           دختر غرق درفکر بود که یک بار دیگر غول نعره کشان گفت:«زود باش، وگرنه هردویشان را از دست میدهی.»با چشمانی غمگین ولی مصمم به طرف غول رفت و توی گوشش زمزمه کرد . غول چشمانش گرد شد و پس از لحظه ای سر تکان داد.

          چند دقیقه بعد جسد بی جان دختر ته دره افتاده بود و پدر و مادرش حیرت زده نگاهش میکردند و غول در دلش گذشت و فداکاری دختر را تحسین میکرد.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۱۶
مهر نامه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">